فصل دوم پايان نامه كنترل عواطف
فصل دوم پايان نامه كنترل عواطف
فصل دوم پايان نامه كنترل عواطف
در 54 صفحه ورد قابل ويرايش با فرمت doc
توضيحات: فصل دوم پايان نامه كارشناسي ارشد (پيشينه و مباني نظري پژوهش)
همراه با منبع نويسي درون متني به شيوه APA جهت استفاده فصل دو پايان نامه
توضيحات نظري كامل در مورد متغير
پيشينه داخلي و خارجي در مورد متغير مربوطه و متغيرهاي مشابه
رفرنس نويسي و پاورقي دقيق و مناسب
منبع : انگليسي وفارسي دارد (به شيوه APA)
نوع فايل: WORD و قابل ويرايش با فرمت doc
قسمتي از متن مباني نظري و پيشينه
چارچوب نظري پايان نامه روانشناسي با موضوع كنترل عواطف
تعريف عواطف
معمولاً پاسخ مردم به اين كه عواطف چيست، اين است كه عواطف يعني احساس محبت و علاقه و بروز آن احساس نسبت به شخص ديگر. گاهي هم مي شنويم كه مي گويند: فلاني آدم عاطفي است. و منظورشان اين است كه فلاني آدم لطيف و حساس و پرمحبتي است. درمجموع وقتي صحبت از عواطف مي شود بلافاصله حالت احساسي خوشايندي از جنس عشق و محبت به ذهن متبادر مي شود(احمدي، 1385).
معمولاً هيجان[1] و عواطف نيز از نظر علوم رفتاري يكسان يا نزديك به هم معني شدهاند. هيجان، واكنش احساسي پيچيدهاي است مركب از يك عده تغييرات فيزيولوژيك كه در تغييرات بدني كه مقدمه ي اعمال آشكارند، ظاهر مي شود. پس هيجان ياعاطفه نوعي واكنش است. يعني نوعي رفتار و جنبهي احساسي دارد يعني ناشي از يك حس و ادراك آن است. از آنجا كه احساس در انسانها داراي جنبههاي خوشايند يا ناخوشايند است. پس عواطف و هيجانها كه رفتارهاي ناشي از احساسهاي انسان است. خود داراي جنبههاي خوشايند و ناخوشايند مي باشد. بنابراين تصور اينكه عواطف تنها داراي بار خوشايند است، درست نيست. با چند مثال از هيجانها و عواطف به اثر آنها در زندگي مي پردازيم. حالت هايي مثل غم، شادي، خشم، عصبانيت، ترس، اضطراب، افسردگي همگي حالت هاي عاطفي يا هيجاني است كه به نوعي عكس العمل رفتاري را نيز با خود دارد(ايماني و مهترپور، 1390).
شيوههاي بروز عواطف در افراد، گوناگون است و تحت تاثير يادگيري و زمينههاي زيستي و ارثي قرار مي گيرد. اما آنچه قطعيت دارد اين است كه رفتارهاي عاطفي بيشتر متاثر از الگوهاي محيطي است و چون اين رفتارها جنبهي يادگيري دارد، بنابراين مي توان برنامههايي براي آموزش ايجاد تعادل و هماهنگي در بروز عواطف در نظر گرفت و به اين ترتيب بطور غيرمستقيم به كودكان كمك كرد تا عواطف خود را به نحو درست بروز دهند. عدهاي فكر مي كنند كه تسلط بر رفتار عاطفي يعني كوشش براي سرپوش گذاشتن برآن و بروز ندادن آنها؛ كه اين تصور نادرست است و بايد به فكر ايجاد محيطهايي باشيم تا در آن فرزندان ما بطور غيرمستقيم و با يادگيري از الگوهاي سالم در اطراف خود بتوانند عواطف خود را به درستي و به اندازهي لازم نشان دهند. اصولاً نشان دادن عواطف چه عواطف خوشايند چه عواطف ناخوشايند براي سلامتي، بقا و ارتباط سالم بين انسانها ضروري است(احمدي، 1385).
2-2-2- ويژگى هاى رشد عاطفى نوجوان
رشد عاطفى نوجوان ويژگى هاى خاصى دارد كه عبارتند از:
1- هيجان و عواطف تند و شديد
2- نوجوان از محرّك هاى هيجانى به سرعت متأثر مى شود كه دليل آن نامتعادل شدن ترشّحات غدد داخلى و تغيير گرايش او نسبت به محيط است كه از يك سو، نمى خواهدو نمى تواند واكنش هاى كودكى را از خود نشان دهد و از سوى ديگر، هنوز نمى تواند كاملاً با وضع موجود سازش يابد و واكنش مطلوب اطرافيان را نشان دهد. از اين رو، وقتى به رفتار او انتقاد مى شود سريع ناراحت و غمگين مى شود.
3- گاهى در تعبير و بيان عواطف خويش دچار ترديد مى شود و حتى به دليل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آن ها را آشكار نمى كند. به اين دليل، در خود فرو مى رود، به توهّمات پناه مى برد، از مردم كناره مى گيرد و گاهى از ناسازگارى اميال با واقعيات نااميد مى شود.
4- واكنش هاى هيجانى و عاطفى نوجوان ناپايدار است كه دليل اين ناپايدارى در دو چيز مى باشد: الف. تغيير در ترشحات غدد درون ريز كه موجب تحريك عاطفى بيش تر او مى شود. و ب. تغييرات رشدى خاص دوران بلوغ و ترديدهاى اجتماعى كه تنش عاطفى نوجوان را افزايش مى دهد.
5- به دليل آن كه نوجوان تجربه بزرگ سالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخ هاى هيجانى و عاطفى نمى تواند سنجيده عمل كند; مثلاً، نمى داند محبت خودراچگونه به جنس مخالف نشان دهد(فتحي آشتياني، 1391).
[1] Emotion
2-2-11-1-2- ديدگاه هاي نظري خشم
در واكنش به فهم علل و عوامل مؤثر در خشونت، نقش آسيبهاي محيطي و شرايط تربيتي و غيره، رويكردهاي هدفمند و چند بعدي جامعي، در سال هاي اخير شكل گرفته اند:
1- ديدگاه زيستي: ميزان همگامي ارثي بالاتري در خانواده هاي افراد خشن ديده مي شود و عوامل زيستي متعددي مانند تأثير داروها و سوء مصرف مواد، سطح هورمون ها، صدمه به مناطق خاص مغز و ناقلان عصبي به تناوب در فرآيند خشونت دخيل دانسته شده اند(خداياري فرد، 1386).
2- ديدگاه فرويد: پس از بروز جنگ جهاني اول، فرويد وجود غريزه اي به نام تاناتوس يا نيروي مرگ را عنوان كرد كه انرژي آن در جهت تخريب زندگي است. وي اين نظريه را مطرح كرد كه به موجب آن تاناتوس با مكانيزم هاي جابه جايي، نيروي خود را به سمت بيرون معطوف مي كند و مبناي خشونت بر ضد ديگران واقع مي شود. در واقع پرخاشگري به طور عمده از تغيير جهت غريزة خود تخريب گر مرگ به سمت ديگران ريشه مي گيرد (اولسن و همكاران، 1990).
3- ديدگاه يادگيري اجتماعي: خشونت، رفتاري است كه مثل ساير فعاليتها اكتساب و حفظ مي شود. از نظر اين ديدگاه خشونت فردي ريشه در عواملي چون تجربة گذشته فرد پرخاشگر، يادگيري و طيف وسيعي از عوامل مربوط به موقعيت بيروني او دارد. براي مثال، سربازان در زمان جنگ، به خاطر كشتن افراد دشمن، نشان لياقت مي گيرند. تجربه رفتارهاي متضاد والدين، مصرف مواد در منزل، فقدان كاركردهاي مناسب خانواده، مشاهده مصرف مواد توسط والدين و خشونت آتي مي تواند احتمال ارتكاب كودكان به خشونت خانوادگي و نيز مصرف مواد را در بزرگسالي افزايش دهد كه تداوم بين نسلي اعتياد و خشونت را همراه با تغييرات ساختاري خانواده به دنبال دارد و در اين شرايط رواج دور باطل اعتياد و خشونت خانوادگي افزايش مي يابد(خداياري فرد، 1386).
4- ديدگاه اسناد: اسنادهاي همسران و كودكان در مورد شرايط زندگي، به رضايت و خشونت آنها از خانواده بر مي گردد. همسران افراد معتاد، احتمالاً مشكلات زناشويي و رفتارهاي منفي و پرخاشگرانة شوهر يا همسر معتاد را به ويژگي هاي شخصيتي كلي او نسبت مي دهند و اين رفتارها را تعمدي، با بدخواهي و مستحق سرزنش مي دانند. از عواقب اسنادهاي منفي و نامناسب، كاهش رضايت خانوادگي و كيفيت سيستم حمايتي خانوادگي است. كه خود رابطة مستقيمي با خشونتهاي خانوادگي دارد(ابراهيم پور، 1390).
5- ديدگاه گرايش به خشونت: مردان يا افراد خشن گرايش بيشتري به استفاده از خشونت در زندگي خانوادگي دارند . با اين حال، سطح كلي ميزان پرخاشگري افراد در سيستم خانوادگي با زير بناي اعتياد، دقيقاً تمايل به ارتكاب خشونت را توجيه نمي كند، بلكه پرخاشگري كلي افراد معتاد با عوامل ديگري چون تجربة ميزان استرس، استفادة ابزاري از خشونت و عدم وابستگي عاطفي بين طرفين ارتباط نزديكي دارد (رمضاني، 1391).
6- ديدگاه فمينيستي: پديده هاي تاريخي، مرد سالاري، شرايط اجتماعي و سياسي اركان خشونت را فراهم مي سازد. تصميم گيرهاي عمده توسط معتاد، سبك تصميم گيري مردسالارانه، زمينة ساختاري پدر سالاري اجتماعي در تعامل با هم مي توانند در شرايط نابرابري ساختار بالا، نرخ خشونت را به ميزان زيادي افزايش دهند(صولتي و همكاران، 1381).
هر كدام از ديدگاه هاي فوق، پديده خشونت خانوادگي را براساس مباني تئوريك خود مورد مطالعه قرار مي دهند. خشونت از نظر ما يك پديدة چند بعدي است كه از تعامل بين عوامل فردي (مثل برانگيختگي فيزيولوژيك، برانگيختگي جنسي، درد و ... ) موقعيتي (مثل ناكامي، رنجاندن مستقيم، خشونت تلويزيون و ... ) و عوامل اجتماعي (مثل آلودگي هوا، سر و صدا، ازدحام و ... ) ناشي شده است و تحت تأثير عوامل تاريخي و فردي، تعامل اعضاي خانواده وديگران، نهادها و ساختارهاي اجتماعي سياسي رسمي و غير رسمي (فرهنگ به معناي عام) است (اولسن و همكاران، 1990).